همیشه دلم میخواست برای ثانیه به ثانیه روزم برنامه داشته باشم و کلا زندگیم چهارچوب درستی داشته باشه و روزم با علاقه مندی هام پر بشه و حالا به اون نظم رسیدم؛ صبح ها قبل از طلوع خورشید بیدار میشم و لباس ورزشی مشکی هامو میپوشم و میرم برای دویدن روزانه بعدش تو راه برگشت به خونه نون بربری تازه میخرم بعضی روزا خامه عسلی میخورم بعضی روزام املت :)
بعد از دوش گرفتن آماده میشم برم سرکار 4 روز اول هفته رو صبح ها توی پژوهشگاهم با دانشجو های ارشد و دکترام سرو کله میزنم، 2 روز دیگه اش رو هم میرم دانشکده فیزیک تدریس میکنم، بعد از ظهر ها در اختیار خودمم یا میرم عکاسی یا مشغول کارای هنری و خیریه ام هستم. 
راستی ماشین اف جی 80 رو هم همین چندوقت پیش خریدم واقعا که عروسکه هروقت تور باشه با بچه های کرگدن نارنجی میریم آفرود و کمپ میزنیم. هنوزم مال دنیا پشیزی برام ارزش نداره و کل مومات زندگیم توی یه چمدون مشکی جا میشه و خونه ام اجاره ست.
بوکس رو ادامه میدم برای خالی کردن خشمم از این دنیای بی عدالت بود که بهش پناه بردم. 
هنوزم بهترین دوستام پسرا هستن و هنوزم نتونستم به هیچ پسری اجازه بدم مالک من باشه ( چیزی که مرد ایرونی میخواد). 
به زودی کارای تحقیقاتیم نتیجه میدن و توی سرمایه گذاری هامم خوب سود میکنم و یه دختر رو به فرزندی قبول کردم کاراش هم داره خوب پیش میره به زودی میاد پیشم. 

پ ن : مرسی از اسی بلک جونم و رفیق ریاضی فیزیکی عزیز بابت دعوتتون.
پ ن : نمیدونم چطور شد تا حالا اینجوری به زندگی نگاه نکرده بودم، سعی کردم آینده مثبتی باشه.

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها